چرا می روم؟

دسته بندی :سفر + نامه 29 اسفند 1398
چرا می روم؟

چرا می روم؟

مقصد من رفتن است
با نرسیدن خوش است
هر که به مقصد خوش است
مانده بن بستهاست
۱۴ ساعت است داخل اتوبوس به مقصد بورکینافاسو نشسته ام تنها ابرونی (اینجا به سفید پوستها ابرونی می گویند)اتوبوس هستم پاهایم خشک شده بوی خاصی که مربوط به بدن بغل دستی ام است و اوایل برایم آزاردهنده بود قابل تحمل تر شده در این مدت راننده هر وقت کسی می خواهد می ایستد و بعضی پیاده شده بار مثانه خود در کنار جاده گذاشته و باز می گردند خبری از اقامتگاه های بین راه یا ایستادن در رستوران نبست
در مورد رانندگی کردن بهتر است چیزی نگویم و جاده برابر جاده های شهرهای کوچک ایران است از اتوبان و شاهراه هم خبری نیست.
تازه بر آساس شنیده ها غنا پیشرفته ترین کشور غرب آفریقا است یعنی به احتمال زیاد در آن طرف مرز با وضعیتی متفاوت مواجه شده به آفریقای واقعی وارد خواهم شد.
در غنا اوقات مطلوبی داشتم دوستان خوب و مهربان غذای لذیذ, هوای عالی و خنک طبیعتی زیبا.
پس چرا رها کرده راهی جایی هستم که نمی دانم چه چیز در انتظارم است ?
من بدنبال راحتی و آسایش نبودم وگرنه خانه همه لوازم راحتی برایم فراهم بود آنچه در جستجویش هستم رشد و پیشرفت است.
یاد گرفتن و بزرگ شدن است می دانم رشد با راحتی هم آغوش نمی شود لذا بر خود این سختی روا می دارم به طمع یادگرفتن بیشتر تا ببینم و بیاموزم.
تنها فرق من با اینها یک تصادف است من در جای دیگری بدنیا آمدم همین و گرنه هیچ فرقی با هم نداریم.
به خود یادآوری می کنم اگر ماه پیش راحتی رها نکرده عزم این سفر نمی کردم با این همه آدم خوب و دوست داشتنی در غنا آشنا نمی شدم و کلی مطلب جدید نمی آموختم واقعیت این است که آموخته ای جدیدی پیش رویم خواهد بود که من از آنها بی اطلاعم ولی می روم ببینم چه خواهد شد
برنامه جدی تری برای ادامه سفر خود دارم از این پس بیشتر گیاهخواری می کنم تا گوشت خواری به هفته ای دو کتاب خواندن ادامه خواهم داد تمام تمرکزم برای یادگیری فرانسه قرار خواهد گرفت و بیشتر آفریقا را خواهم شناخت هنوز نمی دانم چه پیش خواهد امد, دوست نادیده ای قرار است در ترمینال بدنبالم بیاید بروم ببینم چه چیزهایی در انتظارم است بزودی به مرز می رسیم امیدوارم با توجه به ویزایی که گرفته ام مشکلی در مرز نباشد نمی توانم از اتوبوس پیاده شوم مامور مرزی باید بیاید داخل اتوبوس نمی دانم قبول خواهند کرد یا خیر
ولی یقین دارم هر چه بشود از پسش بر خواهم آمد تنها مرگ درمان ندارد که نیازی هم به درمانش نیست پس آنچه از پا درم نیاورد قویترم می گرداند.

محمد شاد

یه کوله گرد که هم خودش رو تو سفرهاش باز می آفرینه و هم مشاوره میده

مطالب زیر را حتما بخوانید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لینک کوتاه:
0